غزل غزل ، تا این لحظه: 19 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

دخترم غزل جون

جشن الفبا

چهارشنبه با چه شوقی اومدی خونه و این دعوتنامه رو بهم دادی و خوشحال از اینکه با خط خودت این دعوت نامه رو تونستی برام بنویسی . چقدر ذوق و شوق داری برای شنبه روز جمعه آخر وقت دوباره دوش گرفتی ,لباس فرم مدرستو مرتب کردی و عطرت رو هم گذاشتی کنار آینه با یه جفت جوراب صورتی تمیز .وای که چقدر دلهره داری............... یه دردسر بزرگ   قراره تو جشن الفبا یه نمایش اجرا کنی و داستان این نمایش هم داستان خونه ی مادربزرگه ست و نقش تو هم الاغه .تموم شهرو گشتیم با هم اما ماسک الاغ پیدا نمیشد تنها چیزی که از ماسک الاغ پیدا کردیم ماسک شخصیت الاغ کارتون POOH بود که چقدرم تو ناراحت شده بودی از این قضیه .     &n...
31 ارديبهشت 1391

تولد بیتاجون مهر90

  یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را، کلماتی مثل : بابا، مامان، پدربزرگ و مادربزرگ… پس قدر این لحظات را بدانیم پدرجون و مادرجونم عاشقونه دوستتون دارم   ...
24 ارديبهشت 1391

مشهد - شهریور90

  طرقبه   چابک سوار غزل و بابا مجید    خودت تنها این همه راهو تازوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! TOM & GHAZAL in torghabeh غزل جون و بابایی با یه عالم سوغاتی           ...
24 ارديبهشت 1391

پیام انقلاب و مهدی رشتی

جشن تولد6سالگیت تو مدرسه با دوستای شیطونت   غزل جون و هستی جون بعداینکه 4سال تو مهدکودک بودی من و بابایی تصمیم گرفتیم تا دوره ی پیش دبستانیتو تو یه محیط رسمی تر و بزرگتر بگذرونی برای همین بردیمت تو یه مدرسه اسمتو نوشتیم اما این تازه شروع گرفتاریامون بود هر روز از مدرسه زنگ میزدن یا پیغام میفرستادن که بیایم ببریمت خیلی شیطنت می کنی . بالاخره عذرتو خواستن با کلی بدبختی بردیمت اسمتو تو یه مدرسه ی دیگه نوشتیم اما نه انگار هیچ فایده ای نداشت تا اینکه با کمک خاله جون بردیمت تو مدرسه ی پیام انقلاب و تموم قضایا رو برای مدیر مدرست توضیح دادم و فقط خانم خیرالدین در جوابم گفت من درستش می کنم و از فردای اون روز دوی...
24 ارديبهشت 1391

پارک نعیم

  شب تولد 5 سالگیت تو پارک شادی نعیم : چقدر امشب خوشحال بودی و سر از پا نمی شناختی .امیدوارم همیشه گل خنده رو لبات شکوفا باشه عزیزکم   کره الاغ کدخدا                  یورتمه می رفت تو کوچه ها الاغه چرا یورتمه میری           دارم میرم بار بیارم دیرم شده عجله دارم         ...
24 ارديبهشت 1391

اولین روز دبستان مهر 90

  اولین روز دبستان باز گرد ...شادی آن روزهایم باز گرد...باز گرد ای خاطرات کودکی...بر سوار اسب های چوبکی...خاطرات کودکی زیباترند... یادگاران کهن مانده ترند ...   اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها، شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می...
24 ارديبهشت 1391

بندرعباس - اسفند89 و بهار90

    ٢٥ اسفند 89 .اینجا جاده تهرانه.پر برف.تازه از خواب پاشدی.تموم راهو تو ماشین خواب بودی .به ورسک که رسیدیم بیدارت کردیم تا یه کوچولو برف بازی کنی     باغ فین کاشان: یه روز گرم تو ماه اسفند تو کاشان .که اینجا با بابایی بستنی و فالوده خوردی     قشم: لب ساحل کنار خونه خانم زیارتی محل سکونتمون قشم:جزیره هنگام       ...
24 ارديبهشت 1391

بوسه مهر

موی سپید تو، کتاب پربهای تجربه هاست و سینه ات مالامال از آلام زندگی. تو از غصّه ها، قصّه های بسیار شنیده ای. تو گنج رنج های روزگاری و تقویم نانوشته عبرت ها. گفته های تو روشنی بخش راه زیستنمان و چشمان کم سوی تو، ستاره های شبستانِ زندگی ماست. دست های پینه بسته ات جغرافیای دردهای زمین است و چین های پیشانی ات تاریخ مرارت های روزگار. پشت تو را انبوه تجربه ها خمیده است و پای تو از سنگینی عبرت ها می لغزد. تو معلّم خانواده و الگوی جامعه ای. بر قامت به رکوع رفته تو سجده احترام می گزارم و بر دستان پینه بسته ات، بوسه مهر می زنم و در کلاس آموزه های زندگی تو، زانوی ادب، بغل می گیرم و خود را وامدار مهر و محبت و صفای تو می دانم. دوستتان د...
23 ارديبهشت 1391

تولد 4 سالگی

  زیباترین شب زندگیت : الهی 100ساله بشی                           با شادی همسایه بشی قشنگ ترین کار خدا                            تولدت مبارک     ...
23 ارديبهشت 1391